در این مقاله می خواهیم در مورد افزایش هوش هیجانی کودکان صحبت کنیم. اگر قصد انجام این کار را دارید و نمی دانید از کجا شروع کنید، با ما همراه باشید.

هوش هیجانی (EQ) به معنای شناخت و کنترل احساسات است. ارسطو، فیلسوف یونان باستان، در اثر معروف خود «فن سخنوری» جمله ای دارد که می تواند مربوط به هوش هیجانی باشد. او می گوید: «عصبانی شدن آسان است. هر کسی می تواند عصبانی شود. اما خشمگین شدن در برابر فرد مناسب، به میزان مناسب، در زمان مناسب، به دلیل درست و به روش صحیح آسان نیست.»

به طور کلی می توان گفت که هوش هیجانی مقوله ای است که باعث می شود هر فردی در مواجهه با دیگران و موقعیت های مختلف بهتر بتواند احساسات خود را کنترل کند و واکنش بهتری نشان دهد و به همین دلیل اهمیت زیادی دارد.

ما پنج مرحله اساسی را برای شروع به شما پیشنهاد می کنیم.

1. مسائل را از دید کودک ببینید و با او همدردی کنید

حتی اگر نمی توانید کاری در مورد «اضطراب» فرزندتان انجام دهید، حداقل با او همدردی کنید. همین آگاهی که کسی او را می‌فهمد و درک می‌کند، میزان دردش را کم می‌کند. مردم به دنبال مکانی امن برای تخلیه خود و احساسات خود هستند. اگر فکر می کنید غم و اندوه کودک برای اتفاقی که افتاده بیش از حد به نظر می رسد، به یاد داشته باشید که همه ما احساسات خود را ذخیره می کنیم و سپس به محض اینکه پناهگاهی امن پیدا کردیم، تمام احساسات خود را ابراز می کنیم سپس آزاد خواهیم شد.

همدلی به معنای موافقت با کودک نیست، بلکه نشان می دهد که می توانید او را درک کنید و داستان را از چشم او ببینید. یک کودک می تواند آنچه را که به او می گویید انجام دهد، اما او حق دارد که عقاید و احساسات خود را داشته باشد. همه ما می دانیم که تایید شدن چه حس خوبی دارد. گاهی راحت‌تر است که شرایط را از چشم دیگران ببینیم و روی چیزی که شخصاً معتقدیم پافشاری نکنیم.

چرا این رویکرد هوش هیجانی را تقویت می کند؟

  • احساس درک، مواد بیوشیمیایی آرام بخش را در بدن آزاد می کند. هر بار که کودک احساس آرامش می کند، این مسیر عصبی تقویت می شود و با بزرگ شدن، یاد می گیرد که چگونه آرام شود.
  • کودکان با تجربه همدلی دیگران همدلی را یاد می گیرند.
  • به این ترتیب به کودک کمک می کنید تا به تجربه خود و علت این احساسات فکر کند. کودکان باید بدانند که هر احساسی یک نام دارد و این اولین قدم در آموزش کنترل و مدیریت هیجانات به کودکان است.

2. به کودک اجازه ابراز وجود بدهید

کودکان نمی توانند "احساسات" خود را از "من" خود تشخیص دهند. به جای بی اهمیت جلوه دادن یا نادیده گرفتن احساسات آنها، ایجاد احساس بی ارزشی یا خجالت در آنها، آنچه را که احساس می کنند تصدیق کنید.

دوست نداشتن خشم یا ترس کودک، چنین احساسی را در او ایجاد نمی کند، بلکه او را تشویق می کند تا احساساتش را سرکوب کند. این احساسات تحت کنترل ضمیر خودآگاه نیستند، بنابراین می توانند به طور ناگهانی و بدون دلیل ظاهر شوند. سپس با کودکی روبرو می شوید که خواهرش را می زند، کابوس می بیند یا تیک عصبی دارد.

بنابراین به کودک خود بیاموزید که برخی از رفتارها اشتباه است و نباید آنها را تحمل کرد، اما آنچه احساس می کند قابل درک و بخشی از طبیعت انسانی اوست. «می دانم که از اینکه برادرت اسباب بازیت را شکست خیلی عصبانی هستی! من تو را کاملا درک می کنم، اما مهم نیست که چقدر عصبانی هستی، دلیلی برای ضربه زدن به او وجود ندارد، اما سعی کن احساس خود را به او بگو و با او صحبت کن.»

"من می دانم که تو در روز اول مدرسه استرس داری. منم مثل تو بودم میخواهی راجع بهش صحبت کنیم؟"

"من می دانم که تو بسیار ناامید شده ای! چون انگار از صبح حس بدی داری. تعجبی ندارد اگر می خواهی گریه کن. همه گاهی نیاز به گریه دارن. بیا تو بغل بابا و هر چقدر می خوای گریه کن."

چرا این رویکرد هوش هیجانی کودک را تقویت می کند؟

  • وقتی احساسات فرزندتان را می پذیرید، به او کمک می کنید تا احساسات خودش را بپذیرد. در نتیجه او می تواند بر احساس خود غلبه کرده و آن را بهتر کنترل کند.
  • پذیرش شما به کودک می آموزد که زندگی عاطفی او خطرناک یا شرم آور نیست، بلکه در واقع کاملاً عادی و قابل تحمل است. اینگونه می داند که تنها نیست. او یاد می گیرد که حتی قسمت های نه چندان خوشایند او قابل قبول است، بنابراین می تواند همان چیزی باشد که واقعاً هست و هیچ ایرادی در این کار وجود ندارد.

3. به احساسات کودکان گوش دهید

بسیاری از اوقات کودک فقط به شما نیاز دارد که به احساسات او گوش دهید. چه او شش ماهه باشد و چه شانزده ساله، باید به احساساتی که ابراز می کند توجه کنید. هنگامی که او احساسات خود را بیان کرد، می تواند آنها را از زندگی خود خارج کند و سپس تعجب خواهید کرد که چقدر خونگرمی و صمیمیت او را افزایش می دهد.

اما برای اینکه او در کنار شما احساس امنیت کند و حرف هایش را بزند، باید حواستان به او باشد و کاملاً به او گوش فرا دهید. اگر مطمئن باشد که در امان است، شگفت زده خواهید شد که چقدر راحت از زیر بار سنگین احساسات خلاص می شود. کاری که باید انجام دهید این است، به سخنان او با دقت گوش کنید، توجه خود را به او معطوف کنید. به این مثال ها دقت کنید.

"به نظر می رسد تو بسیار ناراحت هستی. همه گاهی ناامید و ناراحت می شوند... من واقعاً دوست دارم که باهام حرف بزنی"

"می دانم که تو آنقدر عصبانی هستی که فقط می خواهی فریاد بزنی و گریه کنی. همه گاهی چنین احساسی دارن. من اینجا هستم تا همه حرف های تو را بشنوم. میشه بگی چقدر عصبانی و ناراحتی؟

می دانم که آنقدر عصبانی هستی که می خواهی سر من فریاد بزنی تا بروم.یه مدت تنهات میذارم اما این احساسات تو را آزار می دهد و می ترساند و من نمی خواهم تو را با آن احساسات ناخوشایند تنها بگذارم. من اینجا هستم و تو می تونی به من اعتماد کنی. تو هر چه بخواهی می توانی ناراحت و عصبانی باشی و من هر وقت بخواهی آغوشم را به رویت باز می کنم.»

چرا این رویکرد هوش هیجانی را تقویت می کند؟

• عواطف سالم انسانی باید در ما ایجاد شود، در وجود ما نفوذ کند و بگذرد. وقتی احساسات خود را خفه یا آنها را سرکوب می کنیم به جای اینکه آنها را به روشی سالم بیان کنیم، احساسات ما در درون ما باقی می مانند. اما کودکان از احساسات شدیدی که بر آنها غلبه می کند می ترسند و سعی می کنند تا زمانی که مکانی امن برای ابراز احساسات پیدا کنند، آنها را نادیده بگیرند. وقتی بدن کودک پر از احساسات است، عصبانیت به روشی طبیعی برای ابراز احساسات تبدیل می شود.

• هنگامی که فرزندانمان احساس امنیت می کنند و با کمک ما در مورد احساسات خود صحبت می کنند، نه تنها جسم و روح آنها را التیام می دهیم، بلکه به آنها کمک می کنیم تا به فرآیند عاطفی درون خود اعتماد کنند تا در آینده بتوانند بدون عصبانیت یا سرکوب با آن مقابله کنند.

4. حل مسائل را به کودکان بیاموزید

هر احساسی برای ما پیامی دارد و بیهوده نیست. به کودکان بیاموزید که احساسات خود را حس و درک کرده، آنها را تحمل کنند و بدانند که مجبور نیستند کاری را به عنوان واکنشی فوری به احساسات خود انجام دهند. به او بیاموزید که وقتی فشار احساسات از او برداشته شد، می تواند مشکل را حل کند و در صورت لزوم کاری انجام دهد.

اغلب اوقات، زمانی که کودکان (و نوجوانان) احساسات خود را درک می کنند و می پذیرند، احساسات ضعیف شده و به تدریج ناپدید می شوند. در اینجا زمان حل مشکل فرا می رسد. گاهی اوقات کودکان می توانند آن را به تنهایی حل کنند. گاهی اوقات آنها به همکاری و کمک شما نیاز دارند. شما معمولا دوست دارید مشکلات کودکان را برای آنها حل کنید، اما تا زمانی که از شما کمک نخواهند پا پیش نمی گذارید. با این کار به او می گویید که به توانایی او در حل مشکلاتش اعتماد دارید.

وقتی متوجه الگوی رفتاری اشتباه در کودک می شوید، باید بدانید که احساسات زیادی در او انباشته شده است که نمی داند چگونه با آنها کنار بیاید. بهترین درمان در این زمان «بازی» است.

به عنوان مثال، شاید کودک چهار ساله شما همیشه مادرش را می خواهد. به جای اینکه مشکل را شخصی جلوه دهید و با کودک عصبانی شوید، یک بازی انجام دهید که به او کمک کند با احساساتش روبرو شود و بفهمد که چقدر به مادرش وابسته است.

برای پروش درست احساسات کودکتان می توانید از محصولات زیر کمک بگیرید:

نتیجه گیری

امروزه والدین سعی در یافتن راه هایی برای تقویت هوش هیجانی فرزندان خود دارند. تقویت هوش هیجانی می تواند تغییرات بسیار مثبتی در زندگی شخصی و حرفه ای کودک شما ایجاد کند.

مدیر مجله

دیدگاه کاربران



ورود به سیستم جهت ثبت نظر